سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 63

1. از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست

2. پیغام آشنا نفس روح پرورست

3. هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای

4. من در میان جمع و دلم جای دیگرست

5. شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر

6. چون هست اگر چراغ نباشد منورست

7. ابنای روزگار به صحرا روند و باغ

8. صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبرست

9. جان می‌روم که در قدم اندازمش ز شوق

10. درمانده‌ام هنوز که نزلی محقرست

11. کاش آن به خشم رفته ما آشتی کنان

12. بازآمدی که دیده مشتاق بر درست

13. جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی

14. وین دم که می‌زنم ز غمت دود مجمرست

15. شب‌های بی توام شب گورست در خیال

16. ور بی تو بامداد کنم روز محشرست

17. گیسوت عنبرینه گردن تمام بود

18. معشوق خوبروی چه محتاج زیورست

19. سعدی خیال بیهده بستی امید وصل

20. هجرت بکشت و وصل هنوزت مصورست

21. زنهار از این امید درازت که در دلست

22. هیهات از این خیال محالت که در سرست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم
* باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
شعر کامل
مولوی
* دل رنجور من از سینه هر دم می رود سویی
* ز بستر می گریزد طفل بیماری که من دارم
شعر کامل
رهی معیری
* چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
* خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری
شعر کامل
حافظ