سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 91

1. سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

2. که زنده ابدست آدمی که کشته اوست

3. شراب خورده معنی چو در سماع آید

4. چه جای جامه که بر خویشتن بدرد پوست

5. هر آن که با رخ منظور ما نظر دارد

6. به ترک خویش بگوید که خصم عربده جوست

7. حقیر تا نشماری تو آب چشم فقیر

8. که قطره قطره باران چون با هم آمد جوست

9. نمی‌رود که کمندش همی‌برد مشتاق

10. چه جای پند نصیحت کنان بیهده گوست

11. چو در میانه خاک اوفتاده‌ای بینی

12. از آن بپرس که چوگان از او مپرس که گوست

13. چرا و چون نرسد بندگان مخلص را

14. رواست گر همه بد می‌کنی بکن که نکوست

15. کدام سرو سهی راست با وجود تو قدر

16. کدام غالیه را پیش خاک پای تو بوست

17. بسی بگفت خداوند عقل و نشنیدم

18. که دل به غمزه خوبان مده که سنگ و سبوست

19. هزار دشمن اگر بر سرند سعدی را

20. به دوستی که نگوید بجز حکایت دوست

21. به آب دیده خونین نبشته قصه عشق

22. نظر به صفحه اول مکن که تو بر توست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به من هر چون خضر دادند عمر جاودان، اما
* گره شد رشته عمرم ز بس برخویش پیچیدم
شعر کامل
صائب تبریزی
* به دشواری ز رنگ و بو گران جان دست بردارد
* که از سیمای ناخن دیرتر رنگ حنا ریزد
شعر کامل
صائب تبریزی
* به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری
* جواب داد که آزادگان تهی دستند
شعر کامل
سعدی