سعدی_گلستانباب اول - در سيرت پادشاهان (فهرست)

حکایت (٤1)

اسکندر رومی را پرسیدند: دیار مغرب و مشرق بچه گرفتی که ملوک پیشین را خزاین و لشکر بیش از تو بوده است و چنین فتحی میسر نشد. گفتا: بعون خدای عزوجل هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازردم و نام پادشاهان جز بنکوئی نبردم

1. بزرگش نخوانند اهل خرد

2. که نام بزرگان بزشتی برد

3. اینهمه هیچ است چون میگذرد

4. تخت و بخت و امر و نهی و گیرودار

5. نام نیک رفتگان ضایع مکن

6. تا بماند نام نیکت پایدار


قبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفت اگر بر آستانم آب خواهی زد ز اشک
* هم به مژگانت بروب آن خاک در گفتم بچشم
شعر کامل
کمال خجندی
* کس زبان چشم خوبان را نمی داند چو ما
* روزگاری این غزالان را شبانی کرده ایم
شعر کامل
صائب تبریزی
* تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
* وجود نازکت آزرده گزند مباد
شعر کامل
حافظ