سعدی_گلستانباب دوم - در اخلاق درويشان (فهرست)

حکایت (12)

شبی در بیابان مکه از بی خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربانرا گفتم: دست از من بدار

1. پای مسکین پیاده چند رود؟

2. کز تحمل ستوه شد بختی

3. تا شود جسم فربهی لاغر

4. لاغری مرده باشد از سختی

گفت: ای برادر حرم در پیشست و حرامی در پس. اگر رفتی بردی وگر خفتی مردی

5. خوشست زیر مغیلان براه بادیه خفت

6. شب رحیل، ولی ترک جان بباید گفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر گدایی کنی از درگه او کن باری
* که گدایان درش را سر سلطانی نیست
شعر کامل
سعدی
* به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
* شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
شعر کامل
سعدی
* تفاوتی نکند قدر پادشایی را
* که التفات کند کمترین گدایی را
شعر کامل
سعدی