سعدی_گلستانباب دوم - در اخلاق درويشان (فهرست)

حکایت (٤٦)

فقیهی دختری داشت بغایت زشت روی بجای زنان رسیده و با وجود جهاز و نعمت کسی در مناکحت او رغبت نمی نمود

1. زشت باشد دیبقی و دیبا

2. که بود بر عروس نازیبا

فی الجمله بحکم ضرورت عقد نکاحش با ضریری بستند. آورده اند که حکیمی در آن تاریخ از سر ندیب آمده بود که دیده نابینا روشن همی کرد.

فقیه را گفتند: داماد را چرا علاج نکنی؟ گفت: ترسم که بینا شود و دخترم را طلاق دهد شوی زن زشت روی نابینا به


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شمع عالم بود لطف چاره گر
* شمع را پروانه کردی عاقبت
شعر کامل
مولوی
* شانه شمشاد را دست نگارین می کند
* بس که در زلف گرهگیر تو دلها خون شده است
شعر کامل
صائب تبریزی
* آخر نگهی به سوی ما کن
* دردی به ارادتی دوا کن
شعر کامل
سعدی