سعدی_گلستانباب دوم - در اخلاق درويشان (فهرست)

حکایت (8)

یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند. سر برآورد و گفت: من آنم که من دانم

1. کفیت ازی یا من یعد محاسنی

2. علا نیتی هذا و لم تدر ما بطن

3. شخصم به چشم عالمیان خوب منظرست

4. وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پیش

5. طاوس را بنقش و نگاری که هست، خلق

6. تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ساقیا آمدن عید مبارک بادت
* وان مواعید که کردی مرواد از یادت
شعر کامل
حافظ
* به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری
* جواب داد که آزادگان تهی دستند
شعر کامل
سعدی
* ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
* چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
شعر کامل
حافظ