سعدی_گلستانباب پنجم - در عشق و جواني (فهرست)

حکایت (3)

پارسائی را دیدم بمحبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر و نه یارای گفتار. چندانکه ملامت دیدی و غرامت کشیدی ترک تصابی نگفتی و گفتی

1. کوته نکنم ز دامنت دست

2. وز خود بزنی بتیغ تیزم

3. بعد از تو ملاذ و ملجائی نیست

4. هم در تو گریزم ار گریزم

باری ملامتش کردم و گفتم: عقل نفیست را چه شد تا نفس خسیس غالب آمد؟ زمانی به فکرت فرو رفت و گفت:

5. هر کجا سلطان عشق آمد نماند

6. قوت بازوی تقوی را محل

7. پاک دامن چون زید بیچاره ای

8. اوفتاده تا گریبان در وحل


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
* فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
شعر کامل
حافظ
* دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
* پسته را دل می شود خون تا لبی خندان کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* چو خورشید زرین سپر برگرفت
* شب آن شعر پیروزه بر سر گرفت
شعر کامل
فردوسی