صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1130

1. دست ما در بند چین آستین افتاده است

2. ورنه آن زلف از رسایی بر زمین افتاده است

3. تکمه پیراهن خورشید تابان می شود

4. همچو شبنم چشم هر کس پاک بین افتاده است

5. می زند بر آتش لب تشنگان آب حیات

6. گر چه در ظاهر عقیقش آتشین افتاده است

7. در گرانجانی گناهی نیست درد و داغ را

8. گوشه ویرانه من دلنشین افتاده است

9. عقده آن زلف می خواهد دل مشکل پسند

10. ورنه چندین نافه در صحرای چین افتاده است

11. می شمارد صورت چین را کم از موج سراب

12. دیده هر کس بر آن چین جبین افتاده است

13. دستگاه حسن او دارد مرا بی دست و پا

14. رعشه از خرمن به دست خوشه چین افتاده است

15. از دل آتش زیر پا دارد سویدا چون سپند

16. بس که خال دلربایش دلنشین افتاده است

17. چون نگین دان نگین افتاده می آید به چشم

18. تا ز چشمم اشک لعلی بر زمین افتاده است

19. نیست امروز از لب او قسمت ما حرف تلخ

20. نقش ما چپ از ازل با این نگین افتاده است

21. می توان خواند از جبین خاک احوال مرا

22. بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است

23. سحر را در طبع آن جادوزبان تأثیر نیست

24. ورنه صائب کلک ما سحرآفرین افتاده است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر سرو روان است مرا کلک ثناسنج
* از خجلت کوتاهی خود شاخ زریرم
شعر کامل
حزین لاهیجی
* چه سخن کرد به چشم و چه شکر گفت ز لب؟
* که رواج شکر و قیمت بادام برفت
شعر کامل
اوحدی
* بلعجب دردی است درد عشق جانان کاندرو
* دردم افزون می‌شود چندان که درمان می‌کنم
شعر کامل
عطار