صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1479

1. در بهاران سر مرغی که به زیر بال است

2. از دم سرد خزان ایمن و فارغبال است

3. هر چه اندوخته ای از تو جدا می گردد

4. آنچه هرگز نشود از تو جدا، اعمال است

5. چه کنی دعوی تجرید، که درویشان را

6. چشم بر حسن مآل است و ترا بر مال است

7. همه از گردش افلاک شکایت داریم

8. پایکی خرمن ما گر چه ازین غربال است

9. می خراشد جگر سنگ، فغان جرسش

10. یارب این قافله را چشم که در دنبال است؟

11. شکوه هایی که گره گشته مرا در دل تنگ

12. تب گرمی است که موقوف به یک تبخال است

13. به سیاهی شده ای ملتفت از آب حیات

14. ای که از حسن ترا چشم به خط و خال است

15. ایمن از دیده شورست جمالی که تراست

16. کز لطافت گل رخسار تو بی تمثال است

17. سرو بالای ترا پایه بلند افتاده است

18. ساق سیمین ترا هاله مه خلخال است

19. نیست ممکن نکند رحم به دردی که مراست

20. دل بیدرد تو هر چند که فارغبال است

21. نیست از عیب خود آگاه، خودآرا صائب

22. چشم طاوس ز کوته نظری بر بال است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل می رود به حلقه زلفش به پای خود
* دام آنچنان خوش است و شکار اینچنین خوش است
شعر کامل
صائب تبریزی
* گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
* جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
شعر کامل
سعدی
* ندانم قامتست آن یا قیامت
* که می‌گوید چنین سرو روان هست
شعر کامل
سعدی