صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2138

1. طوطی ز سخن صیقل آیینه جان است

2. آن را که سخن سبز کند خضر زمان است

3. بس خون که کند در جگر چشمه حیوان

4. از صبر، عقیقی که مرا زیر زبان است

5. پیداست که در زیر فلک مهلت ما چیست

6. یک چشم زدن، تیر در آغوش کمان است

7. در دیده روشن گهران پنجه خورشید

8. برگی است که لرزان دلش از بیم خزان است

9. این نقش و نگاری که تو دلبسته آنی

10. موجی است سبکسیر که بر آب روان است

11. در قبضه گردون منم آن تیغ جگردار

12. کز سختی ایام، مرا سنگ فسان است

13. در پله چشمی که به عبرت نبرد راه

14. گر دولت بیدار بود، خواب گران است

15. با صدق ز دوری مکن اندیشه که در کیش

16. تیری که بود راست در آغوش نشان است

17. بر سرو، خزان را نبود دست تصرف

18. پیری چه کند با دل آن کس که جوان است؟

19. صائب شرر از سنگ به تدبیر برآید

20. رحم است بر آن دل که گرفتار جهان است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نسیم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظ
* ز خاک کالبدش صد هزار لاله برآید
شعر کامل
حافظ
* بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
* که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
شعر کامل
سعدی
* جای آن است که خون موج زند در دل لعل
* زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش
شعر کامل
حافظ