صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2163

1. زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است

2. زان سیب ذقن قسمت ما دست گزیده است

3. ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز

4. تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

5. چون خضر شود سبز به هر جا که نهد پای

6. هر سوخته جانی که عقیق تو مکیده است

7. شد عمر و نشد سیر دل ما ز تپیدن

8. این قطره خون از سر تیغ که چکیده است؟

9. ما در چه شماریم، که خورشید جهانتاب

10. گردن به تماشای تو از صبح کشیده است

11. در عهد سبکدستی آن غمزه خونریز

12. شمشیر تو آسوده تر از راه بریده است

13. تیغ تو چو خون در رگ و در ریشه جان رفت

14. فولاد سبکسیرتر از آب که دیده است؟

15. عمری است خبر از دل و دلدار ندارم

16. با شیشه پریزاد من از دست پریده است!

17. صائب چه کنی پای طلب آبله فرسود؟

18. هر کس به مقامی که رسیده است، رسیده است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می توان کردن به نرمی راه در دلهای سخت
* رشته از همواری خود غوطه در گوهر زده است
شعر کامل
صائب تبریزی
* بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
* کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
شعر کامل
حافظ
* شکر خدا که مرد به ناکامی و ندید
* مرگ مرا که می‌طلبد از خدا رقیب
شعر کامل
هاتف اصفهانی