صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2193

1. از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت

2. در خلوت آیینه همان رو به قفا داشت

3. چون معنی بیگانه که وحشت کند از لفظ

4. همخانه دل بود و ز دل خانه جدا داشت

5. از بی ثمری سبز درین باغچه ماندم

6. چون سرو، مرا دست تهی بر سر پا داشت

7. می کرد قیامت سخن ما ز بلندی

8. تا قامت او ریشه در اندیشه ما داشت

9. هر جغد در او خال رخ سیمبری بود

10. از روی تو ویرانه من بس که صفا داشت

11. در خامه نقاش ازل نقطه خالت

12. چون چرخ دو صد دایره بی سر و پا داشت

13. گرد دل من گر هوس بوسه نگردید

14. اندیشه ازان چهره اندیشه نما داشت

15. تاج است گران بر سر آزاده، وگرنه

16. چون بیضه مرا زیر پر و بال، هما داشت

17. صائب نشد از منزل مقصود کس آگاه

18. از نقش قدم گر چه فزون راهنما داشت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* جامه نیلی گشت و از سیلی رخم نیلوفری
* عاقبت این بود رنگم زین خم خاکستری
شعر کامل
وحشی بافقی
* سپند خال ازان دایم است پابرجا
* که چشم زخم به آن آتشین لقا نرسد
شعر کامل
صائب تبریزی
* غافل مشو ز عمر که ساکن نمی شود
* سیل عنان گسسته اقامت پذیر نیست
شعر کامل
رهی معیری