صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2501

1. نه همین بر قلب ایمان یا دل ما می زند

2. دزد خال او شبی خود را به صد جا می زند

3. جام چون خالی شود سر می نهد در پای خم

4. ابر چون بی آب شد بر قلب دریا می زند

5. اینقدرها شوربختی را اثر می بوده است؟

6. می شود هشیار هر کس باده با ما می زند

7. جان مشتاقان نمی سازد به زندان بدن

8. وحشی ما زود بر دامان صحرا می زند

9. کشتن ما نیست مطلب از شکست آستین

10. دامنی بر آتش بیتابی ما می زند

11. گرچه هر بندم زبار درد کوه آهنی است

12. باز عشق بدگمانم بند بر پا می زند

13. مدتی شد خط او فرمان عزل آورده است

14. همچنان خال لب او مهر بالا می زند

15. می تواند گل زروی دولت بیدار چید

16. هر که چون صائب می روشن به شبها می زند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
* هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصلست
شعر کامل
سعدی
* نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
* کلاه داری و آیین سروری داند
شعر کامل
حافظ
* در خواب کرده‌ای ز رهاوی مرا کنون
* بیدار کن به زنگله‌ام کانم آرزوست
شعر کامل
مولوی