صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3157

1. دل دیوانه من دوست از دشمن نمی داند

2. چو آتش شعله ور شد آب از روغن نمی داند

3. غریبی و وطن یکسان بود دلهای حیران را

4. قفس را عندلیب مست از گلشن نمی داند

5. نمی افتد به فکر سینه چون دل گشت هر جایی

6. ز آهو چون جدا شد نافه پیوستن نمی داند

7. زشکر درد و داغ عشق یک دم نیستم غافل

8. که قدر عافیت را هیچ کس چون من نمی داند

9. زآتش دور می گردد از ان دایم سپند من

10. که آیین نشست و خاست در گلخن نمی داند

11. مگر خط نرم سازدل چون سنگ خارا را

12. وگرنه دود آه ما ره روزن نمی داند

13. غبار خط به آب تیغ هیهات است بنشیند

14. برات آسمانی باز گردیدن نمی داند

15. مده زنهار عرض گفتگو صائب به بیدردان

16. که هر نادیده قدر بوی پیراهن نمی داند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
* شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
شعر کامل
حافظ
* میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
* چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
شعر کامل
حافظ
* تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
* تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
شعر کامل
حافظ