صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3160

1. اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند

2. غبار من ز استغنا به گوهر دامن افشاند

3. مگر بیطاقتیها بال پروازم شود، ورنه

4. که را دارم که مشت خار من در گلخن افشاند؟

5. دماغ گل پریشانتر شود از ناله بلبل

6. عبیر زلف او را گر صبا بر گلشن افشاند

7. کسی از رشته سر درگم من آگهی دارد

8. که شب از خار خار دل به بستر سوزن افشاند

9. به افشاندن غبار من نرفت از دامن پاکش

10. گهر گرد یتیمی را چسان از دامن افشاند؟

11. اسیر عشق را از عشق آزادی نمی باشد

12. چه امکان دارد ا خود برگ نخل ایمن افشاند؟

13. زهی خجلت زلیخا را که یوسف در حریم او

14. غبار دیده یعقوب بر پیراهن افشاند

15. زسودا خشک شد خون در رگ من آنچنان صائب

16. که موج نبض من در راه عیسی سوزن افشاند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* غلام دولت آنم که پای بند یکیست
* به جانبی متعلق شد از هزار برست
شعر کامل
سعدی
* هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
* پیداست نگارا که بلند است جنابت
شعر کامل
حافظ
* حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
* که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
شعر کامل
حافظ