صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3329

1. دل محال است ز ما عشوه دنیا ببرد

2. یوسف آن نیست که فرمان زلیخا ببرد

3. این گرانی که من از بار علایق دارم

4. نیست ممکن که مرا سیل به دریا ببرد

5. بیش ازین نیست که هرکس توانگر باشد

6. حسرتی چند ز ما بیش ز دنیا ببرد

7. کاش می ماند بجا تخته ای از کشتی ما

8. که ازین ورطه به ساحل خبر ما ببرد

9. می تواند کلف از آینه ماه زدود

10. هر که زنگار کدورت ز دل ما ببرد

11. محو در عالم بی نام و نشانی گشتیم

12. خبر عزلت ما کیست به عنقا ببرد؟

13. نیست جز پیر خرابات عزیزی امروز

14. که به یک جام ز خاطر غم فردا ببرد

15. تا چه از لطف بجا با دل عشاق کند

16. شوخ چشمی که دل از رنجش بیجا ببرد

17. از جهان با نظر بسته بسازید که عشق

18. هر که را چشم ببندد به تماشا ببرد

19. کرد هر چند ز غیرت عرق خون پرویز

20. نقش شیرین نتوانست ز خارا ببرد

21. سیل در سلک نقش سوختگان است اینجا

22. کوه تمکین ترا کیست که از جا ببرد؟

23. هر چه جز عشق بود قابل دست بستن نیست

24. هر که خواهد دل و دین و خرد از ما ببرد

25. صائب آهسته روی پیشه خود ساز که آب

26. پنجه آتش سوزان به مدارا ببرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سرو سهی که هست شب و روز در قیام
* چون قامتت بدید بر او فرض شد نماز
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
* فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول
شعر کامل
حافظ
* چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
* چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
شعر کامل
حافظ