صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 4427

1. خطی که ازان چهره روشن بدر آید

2. آهی است که سینه خورشید برآید

3. چشم تو نه خوابی است که تعبیر توان کرد

4. زلف تو شبی نیست به افسانه سرآید

5. در کام صدف تلخ کند آب گهر را

6. حرفی که ازان لعل شکربار برآید

7. مه کاسه دریوزه کند هاله خود را

8. خورشید تو چون در دل شب جلوه گر آید

9. در دور لب لعل تو یاقوت ز معدن

10. چون لاله جگرسوخته از سنگ برآید

11. یوسف کندش تکمه پیراهن عصمت

12. هر قطره اشکی که مرا از جگر آید

13. در روز جزا سنبل گلزار بهشت است

14. عمری که به اندیشه زلف تو سرآید

15. شد آینه از دیدن رخسار تو محروم

16. تا روی لطیف تو که را در نظر آید

17. قانع به دو عالم ندهد قطره خود را

18. دریا چه خیال است به چشم گهر آید

19. از صحبت نیکان نشود طینت بدنیک

20. بادام همان تلخ برون از شکر آید

21. آزادی کونین گرفتاری عشق است

22. رحم است به پایی که ازین گل بدر آید

23. در قبضه سعی است کلید در روزی

24. شیر از کشش طفل ز پستان بدر آید

25. صائب مشو از همت مردانه تسلی

26. چون بیضه اگرچرخ ترا زیر پر آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* درخت و برگ برآید ز خاک این گوید
* که خواجه هر چه بکاری تو را همان روید
شعر کامل
مولوی
* گل چه داند که درد بلبل چیست؟
* او همین کار رنگ و بو داند
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
* به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
شعر کامل
سعدی