صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5061

1. درخون نشستم از نفس مشکبار خویش

2. چون نافه عقده ای نگشودم زکار خویش

3. انجم به آفتاب شب تیره را رساند

4. دارم امیدها به دل داغدار خویش

5. تا یک دل گرفته بود دربساط خاک

6. چون تاک عقده ای نگشایم ز کار خویش

7. انصاف نیست گرد یتیمی شود غریب

8. ورنه شکستمی گهر آبدار خویش

9. از وقت تنگ،چون گل رعنا درین چمن

10. یک کاسه کرده ایم خزان و بهار خویش

11. سنگ تمام درکف اطفال هم نماند

12. آخر جنون ناقص ما کرد کارخویش

13. دارد مرا ز دولت بیدار بی نیاز

14. شمعی که دارم ازدل شب زنده دار خویش

15. صائب چه فارغ است زبی برگی خزان

16. مرغی که در قفس گذراند بهار خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سخن به نزد سخندان ادا مکن حافظ
* که تحفه کس در و گوهر به بحر و کان نبرد
شعر کامل
حافظ
* کشید از دامن معشوق دست از بیم رسوایی
* همین تقصیر بس تا دامن محشر زلیخا را
شعر کامل
صائب تبریزی
* حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست
* تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است
شعر کامل
حافظ