صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5121

1. می پرستان در سر کوی مغان گردند جمع

2. تیرهای راست در پیش نشان گردند جمع

3. گر چه درتاریکی شب راه را گم کرده اند

4. صبح چون روشن شود این کاروان گردند جمع

5. گر چه چون برگ خزان امروز بی شیرازه اند

6. زیریک پیراهن آخر غنچه سان گردند جمع

7. گر چه هر یک در مقامی لاف یکتایی زنند

8. چون براه افتند چون ریگ روان گردند جمع

9. این پریشان قطره ها کز هم جدا افتاده اند

10. در کنار لطف بحر بیکران گردند جمع

11. تنگی صحرای امکان مانع جمعیت است

12. جمله باهم در فضای لامکان گردند جمع

13. در ته دریای وحدت چون گهرهای صدف

14. زیر یک پیراهن این سیمین بران گردند جمع

15. چون بسوزد نور وحدت پرده های امتیاز

16. ثابت و سیار دریک آسمان گردند جمع

17. چون شود بی پرده خورشید حقیقت آشکار

18. جمله ذرات جهان دریک زمان گردند جمع

19. راست کیشان محبت ناوک یک ترکشند

20. چون گشادی شد به نزدیک نشان گردند جمع

21. بر فراز ای قهرمان عشق قد چون علم

22. تا ز اطراف این سپاه بیکران گردند جمع

23. صائب از درد جدایی خون خود را می خورم

24. هرکجا با هم دو یار مهربان گردند جمع


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* داغی که به امید نمک چشم گشوده است
* مپسند که از مرهم کافور شود خشک
شعر کامل
صائب تبریزی
* چه سود از روضۀ جنت اگر شیرین معاذالله
* ز کوی خود دری در روضۀ فرهاد نگشاید
شعر کامل
جامی
* ز ترک تنگ چشمی مردمی صائب طمع دارم
* که تلخ افتاده چون بادام کوهی دیده تنگش
شعر کامل
صائب تبریزی