صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5541

1. زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم

2. به صد دریا نگردد پاک دامانی که من دارم

3. ز وحشت سایه برگرد من مجنون نمی گردد

4. ندارد کعبه گرد خود بیابانی که من دارم

5. تماشای بهشت از خلوتم بیرون نمی آرد

6. به است از جنت در بسته زندانی که من دارم

7. ز سهمش پنجه شیران چو برگ بید می لرزد

8. درون سینه از تیرش نیستانی که من دارم

9. ز اکسیر قناعت می شمارم نعمت الوان

10. اگر رنگین به خون گردد لب نانی که من دارم

11. توکل می دهد سامان کار من به آسانی

12. ندارد هیچ رهرو میرسامانی که من دارم

13. ز مد عمر جاویدان ندارد کو تهی صائب

14. ز دست و تیغ او زخم نمایانی که من دارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مگوی آنچ هرگز نگفتست کس
* به مردی مکن باد را در قفس
شعر کامل
فردوسی
* بدخواه تو خود را به بزرگی چو تو داند
* لیکن مثلست آنکه چناری و کدویی
شعر کامل
انوری
* به کسی نظر ندارد بجز آینه بت من
* که ز عکس چهره خود شده است بت پرست او
شعر کامل
مولوی