صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6038

1. چیست دانی عشقبازی، بی سخن گویا شدن

2. چشم پوشیدن ز غیر حق، به حق بینا شدن

3. سر به جیب خود فرو بردن، برآوردن ز عرش

4. پای در دامن کشیدن، آسمان پیما شدن

5. سنگ طفلان لوح خاک خویش کردن وقت شام

6. صبحدم از زیر سنگ کودکان پیدا شدن

7. با دد و دام جهان مانند مجنون ساختن

8. صاف با خلق جهان چون سینه صحرا شدن

9. با دد و دام جهان مانند مجنون ساختن

10. صاف با خلق جهان چون سینه صحرا شدن

11. با کمال آشنایی، زیستن بیگانه وار

12. در میان جمع از همصحبتان تنها شدن

13. زین بیابان می برم خود را برون چون گردباد

14. بیش ازین نتوان غبار خاطر صحرا شدن

15. عاشقان را تا فنا از شادی و غم چاره نیست

16. سیل را پست و بلندی هست تا دریا شدن

17. شاهباز طبع ملا بال هر جا وا کند

18. فکر صائب را علاجی نیست جز عنقا شدن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بس که دردسر ز فریاد و فغان خود کشم
* از دهان چون ناله می خواهم زبان خود کشم
شعر کامل
جامی
* چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
* آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت
شعر کامل
سعدی
* مشکل که رود داغت هرگز ز دل چاکم
* تا لاله مگر روزی سر برزند از خاکم
شعر کامل
هلالی جغتایی