صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 616

1. چو برگ بر سر حاصل نمی توان لرزید

2. کجاست سنگ که دل از ثمر گرفت مرا

3. همان ز گوهر من چشم می شود روشن

4. اگر چه گرد یتیمی به بر گرفت مرا

5. ز طور سرمه حیرت کشد به چشم کلیم

6. رخی که پرتو او در جگر گرفت مرا

7. ترا که زخم زبان نیست در کمین، خوش باش

8. که همچو خون به زبان نیشتر گرفت مرا

9. همین دلی است که از انتظار می سوزد

10. ز روی یار چراغی که در گرفت مرا

11. که کرده است ترا گرم گفتگو صائب؟

12. که دل ز ناله گرم تو در گرفت مرا

13. ز روی گرم که در جان شرر گرفت مرا؟

14. که آفتاب قیامت به بر گرفت مرا

15. چنان گداخت مرا فکر آن دهان و میان

16. که می توان به زبان چون خبر گرفت مرا

17. دل رمیده من سرکشی نمی داند

18. توان به رشته موی کمر گرفت مرا

19. فسردگی چو گهر سنگ راه یکرنگی است

20. ازین چه سود که دریا به بر گرفت مرا؟

21. چو رشته هر که شد از پیچ و تاب من آگاه

22. ز آب دیده خود در گهر گرفت مرا

23. به مدعای دل آن روز کبک من خندید

24. که شاهباز تو در زیر پر گرفت مرا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چه فضل و علم گرد آرم؟ چو رو در عشق او آرم
* به بصره چو کشم خرما؟! به کرمان چون برم زیره
شعر کامل
مولوی
* شکایت نامه ما سنگ را در گریه می آرد
* مهیای گرستن شو، دگر مکتوب ما بگشا
شعر کامل
صائب تبریزی
* ظاهر آنست که با سابقه حکم ازل
* جهد سودی نکند تن به قضا دردادم
شعر کامل
سعدی