صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6250

1. چو آید از چمن آن یوسف گل پیرهن بیرون

2. گل از دنبالش آید چون زلیخا از چمن بیرون

3. به دشواری نفس جایی که آید زان دهن بیرون

4. چسان زان تنگنا آید به آسانی سخن بیرون؟

5. نگردد کوه تمکین سنگ راه جذبه عاشق

6. که آرد نقش شیرین را خارا کوهکن بیرون

7. کمند جذبه عشق زلیخا را بس این خجلت

8. که یوسف را ز چاه آرند با دلو و رسن بیرون

9. من آن بخت از کجا دارم که روید سبزه از خاکم؟

10. زبان شکوه است این کآمده است از خاک من بیرون

11. به زندان مکافات قفس می افکنی خود را

12. میار از خلوت آیینه، ای طوطی سخن بیرون

13. زلیخا همتی در عرصه عالم نمی یابد

14. به امید که آید یوسف از چاه وطن بیرون؟

15. چنان زلف حواس عالم از آهم پریشان شد

16. که بی رهبر نیاید هیچ کس از خویشتن بیرون

17. چه راز عشق را در سینه پنهان می کنی صائب؟

18. که همچون بوی گل می آید از صد پیرهن بیرون


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
* من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
شعر کامل
سعدی
* دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
* که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
شعر کامل
حافظ
* رنگین سخنان درسخن خویش نهادنند
* از نکهت خود نیست به هر حال جدا گل
شعر کامل
صائب تبریزی