صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6259

1. می دهم گر چه به ظاهر چو قلم داد سخن

2. سر مویی خبرم نیست ز ایجاد سخن

3. بی سخن مسندش از دست سلیمان باشد

4. سایه گر بر سر مور افکند امداد سخن

5. قدم اول این ره چو قلم ترک سرست

6. ای که داری هوس وصل پریزاد سخن

7. قاف تا قاف سراپرده سلطانی اوست

8. چون سلیمان به جهان حکم کند باد سخن

9. می شود چون قلم از رشته جان زنارش

10. هر که شد واله حسن صنم آباد سخن

11. شکرستان کند از صورت شیرین دهنان

12. بیستونی که فتد در کف فرهاد سخن

13. گر لب خود نگشایم همه دانند که هست

14. مهر خاموشی من چتر پریزاد سخن

15. به سخن هر که شود زنده نمیرد هرگز

16. دم عیسی است هوای نفس آباد سخن

17. همه بر آینه دارند نظر چون طوطی

18. تا که را سینه روشن کند ارشاد سخن

19. تا ز کوتاهی پرواز خجالت نکشد

20. لفظ پرداخته کن بال پریزاد سخن

21. سخن آن است که از مغز تأمل خیزد

22. نتوان کرد به هر طوطیی اسناد سخن

23. چاک کن همچو قلم سینه خود را صائب

24. که دل چاک بود مشرق ایجاد سخن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چنان سست است بازارم که می‌کاهد خریدارم
* جوی از قیمت من گر فروشندم به یک ارزن
شعر کامل
هاتف اصفهانی
* نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
* شوربخت آن که او نخورد و نداد
شعر کامل
رودکی
* همه را هست همین داغ محبت که مراست
* که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست
شعر کامل
سعدی