سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 123

1. مسپار دل، به هر کس، که رخ چو ماه دارد

2. به کسی سپار دل را، که دلت نگاه دارد

3. بر چشم یار شد دل، که ز دیده، داد، خواهد

4. عجب ار سیه دلان را، غم داد خواه دارد

5. تو مرا مگوی واعظ، که مریز، آب دیده

6. بگذار تا بریزم، که بسی گناه، دارد

7. خبر خرابی من، ز کسی، توان شنیدن

8. که دلی خراب و حالی، ز غمش تباه دارد

9. من بی‌نوا بر گل، ره دم زدن، ندارم

10. حسدست بر هزارم، که هزار راه ندارد

11. تو به حسن پادشاهی، دل عاشقت رعیت

12. خنکا رعیتی کو، چو تو پادشاه دارد

13. به عذار و شاهد و خط، بستد رخت دل از من

14. چه دهم جواب آن کس، که خط و گواه دارد

15. نتوان دل جهانی، همه وقف خویش کردن

16. به همین قدر که لعل تو خطی سیاه دارد

17. به طریق لطف می‌کن، نظری به حال سلمان

18. که همین قدر توقع، به تو گاه گاه دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
* کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
شعر کامل
حافظ
* ز نقش خط که به رخسار ارغوان زده ای
* رقم به خون من ای نازنین جوان زده ای
شعر کامل
حزین لاهیجی
* بوی گل و باد سحری بر سر راهند
* گر می روی از خود، به ازین قافله ای نیست
شعر کامل
صائب تبریزی