سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 141

1. لطف جانبخش تو جانم ز عدم باز آورد

2. دل آزرده ما را به کرم باز آورد

3. خاک آن پیک مبارک دم صاحب قدمم

4. که دلم هم به دم و هم به قدم باز آورد

5. هر سیاهی که شبان خط و خالت با من

6. کرد انصاف که لطفت بقلم باز آورد

7. می‌کنم خون جگر نوش به شادی لبت

8. که به یک جرعه مرا از همه غم، باز آورد

9. مدتی گردش این دایره ما را از هم

10. همچو پرگار جدا کرد و به هم باز آورد

11. خواستم رفت به حسرت ز جهان، باز مرا

12. کشش موی تو از کوی عدم باز آورد

13. خط به خون خواست نوشتن، به تو سلمان ننوشت

14. تا نگویی که فلان عشوده و دم باز آورد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بده عناب چون سازی کمند زلف چین بر چین
* مرا عناب‌وار از روی خون آلوده چین خیزد
شعر کامل
خاقانی
* سعدی حدیث مستی و فریاد عاشقی
* دیگر مکن که عیب بود خانقاه را
شعر کامل
سعدی
* من نه به اختیار خود می روم از قفای تو
* آن دو کمند عنبرین می کشدم کشان کشان
شعر کامل
کمال خجندی