سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 142

1. باد سحر از کوی تو بویی به من آورد

2. جانهاش فدا باد! که جان را به تن آورد

3. دلهای ز خود رفته ما را که غمت داشت

4. آمد سحری بوی تو با خویشتن آورد

5. دلها شده‌ بودند به یک بارگی از جان

6. لطفت به سلامت همه‌شان با وطن آورد

7. شد دیده یعقوب منور به نسیمی

8. کز یوسف مصرش خبر پیرهن آورد

9. این رایحه مشک ز دشت ختن آمد؟

10. یا بوی اویس است که باد از یمن آورد؟

11. در باغ مگر بزم صبوح است، که گل را

12. عطار سحرگاه به دوش از چمن آورد؟

13. آن قطره عرق نیست که بر عارضت افتاد

14. آبی است که با روی گل یاسمن آورد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* لبش ندانم و خدش چگونه وصف کنم
* که این چو دانهٔ نارست و آن چو شعلهٔ نار
شعر کامل
سعدی
* وصیت همین است جان برادر
* که اوقات ضایع مکن تا توانی
شعر کامل
سعدی
* چه پرواگر در میخانه ها را محتسب گل زد؟
* نبندد نرگس مستش، دکان می فروشی را
شعر کامل
حزین لاهیجی