سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 171

1. نظری کن که دل از جور فراقت خون شد

2. نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد

3. ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟

4. حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟

5. تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال

6. اثر مهر توام روز به روز افزون شد

7. در هوای گل رخسار تو ای گلبن حسن

8. ای بسا رخ که درین باغ به خون گلگون شد

9. غنچه را پیش دهان تو صبا خندان یافت

10. آنچنان بر دهنش زد که دهن پر خون شد

11. صورت حسن تو زد عکس تجلی بر دل

12. نقش خود در آیینه بر او مفتون شد

13. کار برعکس فتاد آیینه و لیلی را

14. آیینه لیلی و لیلی همگی مجنون شد

15. پیش ازین صورت گل با تو تعلق سلمان

16. بیش ازین داشت، تصور نکنی اکنون شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تمیز نیک و بد روزگار کار تونیست
* چو چشم آینه در خوب و زشت حیران باش
شعر کامل
صائب تبریزی
* گرم صد بار سوزی، باز بَر گِردِ سرت گَردَم
* نیم پروانه، کز یک سوختن از دست و پا افتم
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* مخدوم شمس دین است تبریز رشک چین است
* اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ
شعر کامل
مولوی