سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 208

1. همچنان مهر توام مونس جان است که بود

2. همچنان ذکر توام ورد زبان است که بود

3. شوقم افزون شد و آرام کم و صبر نماند

4. در فراق تو، ولی عهد همان است که بود

5. کی بود کی که دگر بار بگویند اغیار

6. که فلان باز همان یار فلان است که بود؟

7. ما همانیم و همان مهر و محبت لیکن

8. یار با ما به عنایت نه چنان است که بود

9. بود بر جان رخم داغ توام روز ازل

10. وین زمان نیز بدان داغ و نشان است که بود

11. بود در ملک تنم، جان متصرف و اکنون

12. همچنان عشق تو را حکم روان است که بود

13. از من ای جان شده‌ای دور و درین دوری نیز

14. آن ملاقات میان تن و جان است که بود

15. طره‌ات یک سر مو سرکشی از سر نگذاشت

16. همچنان فتنه و آشوب جهان است که بود

17. تا نخوانند دگر گوشه نشین سلمان را

18. گو همان رند خرابات مغان است که بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را
* عشرت امروز بی اندیشه فرداخوش است
شعر کامل
صائب تبریزی
* حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
* کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
شعر کامل
حافظ
* طریق صدق بیاموز از آب صافی دل
* به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن
شعر کامل
حافظ