سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 227

1. چو چشمت هرگزم چشمی به چشمم در نمی‌آید

2. به چشمانت که چشمم را به جز چشمت نمی‌باید

3. چو چشمت چشم آن دارد که ریزد خون چشم من

4. اگر چشمت به چشمانم زند چشمی بیاساید

5. هر آن چشمی که می‌بیند به غیر چشم او چشمی

6. چو چشمش چشم تو بیند ز چشمش چشمه بگشاید

7. به سوی چشم من چشمی، بکن ای نور چشم من

8. که تا چشمم ز چشمانت به چشمانی بیاساید

9. به وعده چشم تو گفته: که چشمم را به چشم آرد

10. به چشمت هم شتابی کن که چشمم چشم می‌باید

11. چه دانی حال چشم من چو چشمت نیست در چشمم؟

12. که چشمم در غم چشمت چه خون از چشم پالاید

13. اگر چشمت به چشم آرد به چشم خویش سلمان را

14. خوشا چشمی که پیش چشم تو جانا به چشم آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر به چشم دل جاناجلوه های ما بینی
* در حریم اهل دل جلوه خدا بینی
شعر کامل
رهی معیری
* پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بدست
* تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبدست
شعر کامل
سعدی
* سیلی از گریهٔ من خاست ولی می‌ترسم
* که بلایی رسد آن سرو سهی بالا را
شعر کامل
فروغی بسطامی