سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 278

1. چو شمعم در غمت سوزان و اشک از دیده می‌بارم

2. به روزم مرده از هجران و شب را زنده می‌دارم

3. چو شبنم هستم امروز از هوا افتاده در کویت

4. الا ای آفتاب من بیا از خاک بردارم

5. خیال طاق ابروی تو در محراب می‌بینم

6. وگرنه من به مشتی خاک هرگز سر فرو نارم

7. به عکس بخت من پیوسته بیدار است چشم من

8. دریغ از بخت من بودی به جای چشم بیدارم

9. مرا جان داد عشق یار و می‌خواهم که این جان را

10. ز راه جان سپاری هم به عشق یار بسپارم

11. سهی سرورم که بر کار همه کس سایه می‌دارد

12. ز من کاری نمی‌آید که آرد سایه بر کارم

13. برش چون سایه سلمان را اگر چه پست شد پایه

14. مرا این سربلندی بس که من افتاده یارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از ترشرویی ما خاک چه پروا دارد؟
* می اگر سرکه شود تاک چه پروا دارد؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* مگوی آنچ هرگز نگفتست کس
* به مردی مکن باد را در قفس
شعر کامل
فردوسی
* آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
* یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
شعر کامل
حافظ