سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 315

1. سر کویش هوس داری، خرد را پشت پایی زن

2. درین اندیشه یکرو شو، دو عالم را قفایی زن

3. طریق عشق می‌ورزی خرد را الوداعی گو

4. بساط قرب می‌خواهی بلا را مرحبایی زن

5. چو آراید غمش خوانی که باید خورد خون آنجا

6. دلا تنها مخور خوان را به زیر لب صلایی زن

7. ز بازار خرد سودی، نخواهی دید جز سودا

8. بکوی عاشقی در شو، در عزلت سرایی زن

9. صبوح می پرستانست همین ساقی شرابی ده

10. سماع بینوایانست هان مطرب نوایی زن

11. مرا تیر تو سخت آید که بر بیگانگان آید

12. چو زخمی می‌زنی باری، بیا بر آشنایی زن

13. غمش دریای بی‌پایان و ما را دستگیری نه

14. گذشت آب از سرت سلمان چه پایی دست و پایی زن؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
* بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
شعر کامل
سعدی
* من پیر سال و ماه نیم یار بی‌وفاست
* بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم
شعر کامل
حافظ
* غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما
* کاین مرغ پر شکسته قفس ها شکسته است
شعر کامل
صائب تبریزی