سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 316

1. مفتاح فتوح از در میخانه طلب کن

2. کام دوجهان از لب جانانه طلب کن

3. آن یار که در صومعه جستی و ندیدی

4. باشد که توان یافت به میخانه طلب کن

5. در کوی خرابات گرم کشته بیابی

6. رو خون من از ساغر و پیمانه طلب کن

7. مقصود درین ره به تصور نتوان یافت

8. برخیز و قدم در نه و مردانه طلب کن

9. عاشق چو مجرد شد و دل کرد به دریا

10. گو در دل دریا رو و دردانه طلب کن

11. عشاق طریق ورع و زهد ندانند

12. زهد و ورع از مردم فرزانه طلب کن

13. ترک غم و شادی جهان غایت عقل است

14. سر رشته این کار ز دیوانه طلب کن

15. ای دل تو اگر سوخته منصب قربی

16. پروانه این شغل ز پروانه طلب کن

17. سر سخن عشق تو در سینه سلمان

18. گنجی است نهان گشته ز ویرانه طلب کن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید
* من چه دانستم که خواهد پنبه گوشم شدن
شعر کامل
صائب تبریزی
* اشکی که ترا بر گل رخسار دویده
* باران بهار است که بر لاله چکیده
شعر کامل
جامی
* کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
* عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
شعر کامل
حافظ