سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 323

1. ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من

2. عشق است عادت تو و در دست خوی من

3. جز درد عشق نیست مرا آرزو، مباد!

4. آن روز را که کم شود این آرزوی من

5. برخاستم ز کوی تو چون گرد، عشق گفت:

6. بنشین که نیست راه برون شد ز کوی من

7. خون می‌خورم به جای می و ذوق مستیم

8. داند کسی که خورد دمی از سبوی من

9. از چشم من برفت چو آب و در آتشم

10. کان رفته نیز باز کی آید به جوی من؟

11. آن سرو سرکش متمایل که میل او

12. باشد به جانب همه الا به سوی من

13. سلمان ز جمله خلق گرفتار برد گوی

14. فی‌الجمله تا کجا رسد این گفت و گوی من؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
* زین فتنه‌ها که دامن آخرزمان گرفت
شعر کامل
حافظ
* به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
* که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
شعر کامل
سعدی
* منع کمال از عاشقی جان برادر کی توان
* پند پدر مانع نشد رسوای مادر زاد را
شعر کامل
کمال خجندی