سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 407

1. ما گدای در جانان نه برای نانیم

2. دل بدادیم وبجان در طلب جانانیم

3. پای ما بیخ فرو برده بخاک در دوست

4. چون درخت ازچه بهر باد سری جنبانیم

5. روز وشب در طلب دایره جمعیت

6. پای برجای چو پرگار وبسر گردانیم

7. هرچه داریم ونداریم برای دل او

8. جمله درباخته و هرچه جز او می مانیم

9. در بهار از کرم دوست بدست آوردیم

10. در خزان میوه وبرگی که همی افشانیم

11. دوست را گفتم کای روی تو ما را قبله

12. پرده بردار که عیدی تو وما قربانیم

13. گفت مارا تو زخود جوی که اندر دل تو

14. همچو جان در تن و در روح چو سر پنهانیم

15. نیک مارا بطلب چون بزمستان خورشید

16. زآنکه مطلوبتر از سایه بتا بستانیم

17. آفتابیست بهر ذره ما پیوسته

18. که برو روز وشب از سایه خود ترسانیم

19. زاهدان را نرسیدست سم مرکب وهم

20. اندر آن خطه که ما اسب سبق می رانیم

21. مه وخورشید چه باشد که ملک را ره نیست

22. اندر آن اوج که ما همچو فلک گردانیم

23. گر دو کون آن تو باشد بگران تر نرخی

24. بفروشی تو ومارا بخری ارزانیم

25. چون قفایند همه مردم وما چون روییم

26. چون سفالست جهان یکسر وما ریحانیم

27. علم دولت ما را دو جهان در سایه است

28. برعیت برسان حکم که ما سلطانیم

29. سیف فرغانی این مرتبه درویشان راست

30. که تو می گویی وما چاکر درویشانیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای روی تو راحت دل من
* چشم تو چراغ منزل من
شعر کامل
سعدی
* نرگس که فلک چشم و چراغ چمنش کرد
* چشم تو سرافکنده به هر انجمنش کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* زبس از زلف او در شانه کردن مشک می ریزد
* چوپای شمع تاریک است پای سرو آزادش
شعر کامل
صائب تبریزی