شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1221

1. هر دمی نقش خیالی می نگارد نور چشم

2. هر نفس شکلی دگر از نو برآرد نور چشم

3. این چنین خوناب دل کز چشم ما گشته روان

4. چشم ما بی آبروئی کی گذارد نور چشم

5. چون خیال اوست هر نقشی که آید در نظر

6. لاجرم بر پردهٔ دیده نگارد نور چشم

7. چشم مستش دل ز عیاران عالم می برد

8. مردم گوشه نشین را خود چه آرد نور چشم

9. نعمت الله نور چشم مردم بینا بود

10. این چنین نوری به مردم می سپارد نور چشم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
* از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
شعر کامل
سعدی
* چنان با تار زلف بسته دل پیوند الفت را
* که نتوان یک سر مویش ز یکدیگر جدا کردن
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گیاه مهر بروید ز خاک منزل تو
* که من ز دیده برو آب مهر می‌بارم
شعر کامل
اوحدی