شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 309

1. میر میخانهٔ ما سید سر مستانست

2. رند اگر می طلبی ساقی سرمست آنست

3. نور چشم است و به نورش همه را می بینم

4. آفتابیست که در دور قمر تابانست

5. چشم ما روشنی از نور جمالش دارد

6. تو مپندار که او از نظرم پنهانست

7. گر فروشند به صد جان نفسی صحبت او

8. بجز ای جان عزیزم که نکو ارزانست

9. گنج اگر می طلبی در دل ما می جویش

10. ز آنکه گنجینهٔ او کُنج دل ویرانست

11. دُردی درد به من ده که خوشی می نوشم

12. من دوا را چه کنم درد دلم درمانست

13. رند مستی به تو گر روی نماید روزی

14. نعمة الله طلب از وی که مرا جانانست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من پیر سال و ماه نیم یار بی‌وفاست
* بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم
شعر کامل
حافظ
* ریزش این تنگ چشمان تشنگی می آورد
* وای بر کشتی که خواهد آب ازین غربال ها
شعر کامل
صائب تبریزی
* گر باغبان نظر به گلستان کند تو را
* بر تخت گل نشاند و سلطان کند تو را
شعر کامل
فروغی بسطامی