شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 400

1. روحها در روح اعظم فانی است

2. در حقیقت خدمتش هم فانی است

3. گرچه آدم باقی است از وجه حق

4. هم بوجهی نیز آدم فانی است

5. جام جم فانی است نبود این عجب

6. این عجب بنگر که جم هم فانی است

7. ایکه گوئی فوت شد شادی ما

8. غم مخور زیرا که هم غم فانی است

9. گردمی با جام می همدم شوی

10. دمبدم در غیر آن دم فانی است

11. قطره و موج و حباب و جام می

12. نزد ما این جمله دریم فانی است

13. شبنمی بودیم ما چون آفتاب

14. خوش طلوعی کرد شبنم فانی است

15. هرچه باشد غیر او فانی بود

16. اوست باقی سوز و ماتم فانی است

17. گر بوجهی اسم اعظم اسم اوست

18. در مسما اسم اعظم فانی است

19. دیگری را کی بود خود دار و گیر

20. اندر آن میدان که رستم فانی است

21. ما همه خود فانی و او باقی است

22. بشنو از سید که عالم فانی است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می توان کردن به نرمی راه در دلهای سخت
* رشته از همواری خود غوطه در گوهر زده است
شعر کامل
صائب تبریزی
* گم شدن در گم شدن دین منست
* نیستی در هست آیین منست
شعر کامل
مولوی
* آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت
* وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت
شعر کامل
مولوی