شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 401

1. صحبت جانان من مجلس روحانی است

2. مفرش خاک درش مسند سلطانی است

3. لایق هر عاشقی نیست غم عشق او

4. شادی جان کسی کو به غم ارزانی است

5. مایهٔ دکان جان درد دل است ای عزیز

6. حاصل سودای عشق بی سر و سامانی است

7. شهر وجودم تمام بندهٔ فرمان اوست

8. جملهٔ اقلیم دل مملکت جانی است

9. کفر سر زلف او رونق ایمان من

10. رونق ایمان ز کفر این چه مسلمانی است

11. لیلی صاحب نظر واله و مجنون او

12. عاقلی و عشق او غایت نادانی است

13. دوش درآمد ز در دلبر سرمست و گفت

14. عاشق یکتای من سید بی ثانی است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سر شانه را شکستم به بهانهٔ تطاول
* که به حلقه حلقه زلفت نکند درازدستی
شعر کامل
فروغی بسطامی
* زهرم مده به دست رقیبان تندخوی
* از دست خود بده که ز جلاب خوشترست
شعر کامل
سعدی
* ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
* مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
شعر کامل
سعدی