شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 434

1. تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت

2. چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت

3. از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما

4. مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت

5. موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد

6. اختیاری نیست ما را کی بود بر ما گرفت

7. عاشق مستیم اگر گفتیم اناالحق دور نیست

8. مرد عاقل کی گنه بر عاشق شیدا گرفت

9. در خرابات مغان خوش گوشه ای بگرفته ایم

10. گر بقا خواهی همین جا بایدت مأوا گرفت

11. آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود

12. لاجرم آب وجود ما همه دریا گرفت

13. هر کسی دستی زده بر دامن صاحبدلی

14. نعمت الله دامن یکتای بی همتا گرفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
* ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
شعر کامل
حافظ
* فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
* گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
شعر کامل
حافظ
* یا برون آی همچو سیر از پوست
* یا به پرده درون نشین چو پیاز
شعر کامل
سنایی