وحشی بافقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 114

1. باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد

2. بی‌خودی آید و ننگ خودی از ما ببرد

3. خوش بهشتیست خرابات کسی کان بگذاشت

4. دوزخ حسرت جاوید ز دنیا ببرد

5. ما و میخانه که تمکین گدایی‌در او

6. شوکت شاهی اسکندر و دارا ببرد

7. جام می کشتی نوح است چه پروا داریم

8. گر چه سیلاب فنا گنبد والا ببرد

9. جرعهٔ پیر خرابات بر آن رند حرام

10. که به پیش دگری دست تمنا ببرد

11. عرصهٔ ما به مروت که ز عالم کم شد

12. هدهدی کو که به سر منزل عنقا ببرد

13. شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند

14. پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد

15. خانه آتش زدگانیم ستم گو میتاز

16. آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد

17. وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنیم

18. ما چه داریم که از ما نبرد یا ببرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
* کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
شعر کامل
سعدی
* به چشم همت من استخوان بی مغزی است
* سعادتی که زبال هما میسر شد
شعر کامل
صائب تبریزی
* عاشقی پیداست از زاری دل
* نیست بیماری چو بیماری دل
شعر کامل
مولوی