اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1008

1. خوش آنکه پیش تو دور از دیار خود گریم

2. بهانه غربت و بر حال زار خود گریم

3. گهی که خاک شوم خیزم از مزار چو گرد

4. بچشم خلق روم بر مزار خود گریم

5. چو شمع گریه بپروانه کی کنم گر سوخت

6. که گر توان بغم روزگار خود گریم

7. ز آب دیده خورد کشته امیدم آب

8. کجاست اشک که بر کشتکار خود گریم

9. بس است زخم درون چشم خون فشان اهلی

10. دمی که بر دل و جان فکار خود گریم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
* به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
شعر کامل
مولوی
* ارغوان ریخته بر دکه خضراء چمن
* همچنانست که بر تختهٔ دیبا دینار
شعر کامل
سعدی
* هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
* وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود
شعر کامل
مولوی