اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 224

1. سرومن، صد خارم از دست تو در پا رفته است

2. دست من گیر از کرم چون پایم از جا رفته است

3. بعد از این خواهد ز صحراسیل خون آمد بشهر

4. بسکه خون دل ز چشم ما بصحرار رفته است

5. هیچکس را خاری از دست غمت بر پا نرفت

6. هر چه رفت از زخم بیداد تو بر ما رفته است

7. آفتاب من اگر از روی زین گردد بلند

8. پست گردد کار مه هر چند بالا رفته است

9. کس بیوسف ننگرد از گرمی بازار تو

10. بلکه چون یوسف هزار اینجا بسودار رفته است

11. خسروان را آرزوی لعل شیرین تو کشت

12. کوهکن دروادی حسرت نه تنها رفته است

13. در سر کوی بتان اهلی گر رفت رفت

14. صد هزاران دین و دل اینجا بیغمار رفته است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* داغی که به امید نمک چشم گشوده است
* مپسند که از مرهم کافور شود خشک
شعر کامل
صائب تبریزی
* میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرجست و بس
* جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش
شعر کامل
سعدی
* آب چشمم مگر از خاک درت چاره شود
* ورنه این سیل پیاپی بکند بنیادم
شعر کامل
فروغی بسطامی