اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 228

1. جانم در آتش از ستم ماهپاره ایست

2. دل غرق خون و دیده خراب نظاره ایست

3. رحمی نکرد صورت شیرین به کوهکن

4. بیرحم آدمی نبود سنگ پاره ایست

5. در کوی عشق نام اجل کس نمی برد

6. جایی که عشق هست اجل هیچکاره ایست

7. جز عاشقان که چشم به تقدیر کرده اند

8. هر کس که هست در پی فکری و چاره ایست

9. در مبحثی که عیسی مریم سخن کند

10. صد پیر سالخورده کم از شیر خواره ایست

11. اهلی شب سیاه تو روشن نمی شود

12. هر چند در سرشک تو هر یک ستاره ایست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دست وفا در کمر عهد کن
* تا نشوی عهدشکن جهدکن
شعر کامل
نظامی
* خورشید و گلت خوانم هم ترک ادب باشد
* چرخ مه و خورشیدی باغ گل و نسرینی
شعر کامل
سعدی
* نار چو بیمار تؤی خود بخور
* عرضه مکن بر دگران نار خویش
شعر کامل
ناصرخسرو