اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 585

1. شام غم دل خستگانرا بی تو جان بر لب رسد

2. تیره گردد روز بیماران چو وقت شب رسد

3. از تب غم چون نگریم یا نسوزم همچو شمع

4. چون بمغز استخوانم آتش آن تب رسد

5. کی به چشم من رسد از خاک پایت سرمه یی

6. چشم میدارم که گردی از سم مرکب رسد

7. یار مهمانست ساقی بده کاین فرصتی است

8. کی دگر در خانه بخت من این کوکب رسد

9. من چه کارم با حدیث یوسف زندانی است

10. بنده آن سرو آزادم که از مکتب رسد

11. زاهدا، می پیش صاحب مشربست آب حیات

12. حیف باشد آب حیوان گر به بیمشرب رسد

13. ما کجا اهلی و صاف چشمه نوش از کجا

14. جرعه جامی مگر زان شوخ شیرین لب رسد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چرا از دست می رفتم،چرا بیمار می بودم؟
* اگر می بود بربالین من سیب زنخدانش
شعر کامل
صائب تبریزی
* پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
* ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
شعر کامل
سعدی
* پسته را با دهن تنگ تو نسبت کردم
* رفت در خنده ز شادی مگرش باور کرد
شعر کامل
خواجوی کرمانی