اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 598

1. بهر خونریز من از خواب صبوی یار شد

2. ساقیا می ده که بخت خفته ام بیدار شد

3. یوسف مصری یکی هم از خریداران تست

4. او نه بهر خود فروشی بر سر بازار شد

5. کفر زلفت در دلم از بسکه قلاب افکند

6. خواهم آخر مو کشان در حلقه زنار شد

7. کس چه میداند چه خون خورد آهوی مشکین نفس

8. تا گره های دل او نافه تاتار شد

9. غمزه ات گفتا طبیب درد بیماران منم

10. نرگس رعنا ز درد این سخن بیمار شد

11. منکه در خون میطپم با من که خواهد دوست گشت

12. هر که دید احوال من از دوستی بیزار شد

13. کار اهلی چند جان کندن بود از دست دل

14. عاقبت چون کوهکن دست و دلش از کار شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی
* لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست
شعر کامل
سعدی
* نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
* چون ز خاصیت خود مهر گیا برگردد
شعر کامل
صائب تبریزی
* مغز سران کدوی خشک اشک یلان زرشک تر
* زین دو به تیغ چون نمک پخته ابای معرکه
شعر کامل
خاقانی