اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 741

1. بیخود شده بودم چو سخن یار بمن کرد

2. کو واقف حالی؟ که بپرسم چه سخن کرد

3. دزدید نهانم دل و نگذاشت بفریاد

4. فریاد که دزدیده کسی غارت من کرد

5. هر خون که بخاک از جگر سوخته ام ریخت

6. بر بوی تواش باد صبا مشک ختن کرد

7. چون داغ توام سوخت شهیدان غم عشق

8. خواهند ز خاکستر من عطر کفن کرد

9. از دوستی ام سوخت دل خویش بصد داغ

10. بیگانه نکرد آنچه دل خویش بمن کرد

11. اهلی صفت قد تو چون زهره ندارد

12. مقصود تویی گر صفت سرو چمن کرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ذره ام اما ز فیض داغ عالمسوز عشق
* روشنی بخش زمین و آسمان گردیده ام
شعر کامل
صائب تبریزی
* صاف چون آیینه می باید شدن با خوب و زشت
* هیچ چیز از هیچ کس در دل نمی باید گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی
* خموش هر که شد از قیل و قال وارسته است
* نمی زنند دری را که از برون بسته است
شعر کامل
صائب تبریزی