امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1033

1. گر چه خوبان ز مه فزون باشند

2. پیش آن ماه من زبون باشند

3. مردمانی که روی او دیدند

4. تا بباشند سرنگون باشند

5. گفتمش «بنده ایم » گفت «خموش

6. تو چه دانی که بنده چون باشند»؟

7. یار مهمان تست، ای دیده

8. مردمان را بگو برون باشند

9. ای دل خون گرفته، عشق مباز

10. که بتان تشنگان خون باشند

11. عافیت را به خواب می جویند

12. دردمندان که بی سکون باشند

13. عقل درد سر است، زین معنی

14. عارفان عاشق جنون باشند

15. تو برون رو ز سینه ام، کای جان

16. یار یاران ز در درون باشند

17. عشق بازی ز خسرو آموزند

18. لیلی و مجنون ار کنون باشند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
* کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
شعر کامل
حافظ
* گفتا کجاست ایمن گفتم که زهد و تقوا
* گفتا که زهد چه بود گفتم ره سلامت
شعر کامل
مولوی
* مجو ایمنی در سرای فسوس
* که گه سندروسست و گاه آبنوس
شعر کامل
فردوسی