امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1176

1. چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش

2. نوری ندادیم شبی از ماهتاب خویش

3. رویی چنان مپوش ز عشاق کاهل دل

4. از تشنگان دریغ ندارند آب خویش

5. دی سیر دیدم آن رخ و گشتم خراب، لیک

6. نشناخت جان تشنه قیاس شراب خویش

7. او حال پرسد از من و گریه دهد جواب

8. فریاد من ز گریه حاضر جواب خویش

9. معموره مراد چه گویم که جان من؟

10. خو کرد با خرابه عیش خراب خویش

11. از عشق سوختم، چه کنم چون ز روز بد

12. صبح دروغ می دمدم ز آفتاب خویش

13. بینم شبت به خواب وز مستی و بیخودی

14. گویم به درد با در و دیوار خواب خویش

15. گر نه کباب کردن دلها شدش حلال

16. آن مست را بحل نکنم من کباب خویش

17. گر نزد دوست کشتن عاشق صواب شد

18. خسرو نه دوستیست که جوید صواب خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من گدا و تمنای وصل او هیهات
* مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
شعر کامل
حافظ
* حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز
* زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست
شعر کامل
حافظ
* غبار تن نگیرد دامن دلهای قدسی را
* قفس بر مرغ وحشی شهپر پرواز می گردد
شعر کامل
صائب تبریزی