امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1341

1. دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام

2. جان فدایش، گر چه بهر جان بلایی دیده ام

3. مست آن ذوقم که دی از حال من گفتند، گفت

4. «یاد می آید که من روزیش جایی دیده ام »

5. خواست وی بدهد زکوة حسن، چون دربان مرا

6. دیده بر گفت «اندر این کوچه گدایی دیده ام »

7. برکشم این دیده کز وی پر کشم خونابه، لیک

8. زانش می دارم که وقتی زیر پایی دیده ام

9. ز ابروش فرخنده شد فالم، چو جان در عشق رفت

10. کاین مه نو من به روی آشنایی دیده ام

11. عشق را گفتم کمال عقل، گفت آخر گهی

12. مفتی پیر خرد در روستایی دیده ام

13. صد قبای خون چو گل پوشیده خسرو از دو چشم

14. خلعت سروی که دی زیر قبایی دیده ام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن شعله ایم کز نفس گرم سینه سوز
* گرمی به آفتاب جهانتاب داده ایم
شعر کامل
رهی معیری
* دل می رود به حلقه زلفش به پای خود
* دام آنچنان خوش است و شکار اینچنین خوش است
شعر کامل
صائب تبریزی
* دو عالم را به یک بار از دل تنگ
* برون کردیم تا جای تو باشد
شعر کامل
سعدی